وقتی از طریق اردوی از بلاگ تا پلاک عازم مناطق جنگی شدم دوباره خاطراتم زنده شدند، خاطرات سالهایی که از دانشگاه اهواز به این مناطق میرفتیم، و این بار پس از شش سال که از آن روزها میگذشت دوباره دلم هوایی شد...
یادم آمدآخرین باری که دوران دانشجویی رفته بودم شلمچه، نوشتهای را بین زائرین پخش میکردند، حیفم آمد برای شما آن را ننویسم:
از بهشت ... برگی نانوشته از مفاتیح الجنان
بسم الله الرحمن الرحیم
«هنگامی که آخرین زلزله زمین را میلرزاند، زمین در آن هنگام همه اخبارش را روایت میکند» زلزال، آیه 1و4
- و زمین روایت خواهد کرد ، شب بیستم دیماه سال 65 را – کانال ماهی.
- بچهها را قیچی کردهاند، از گردان 313 نفره تنها 5 نفر برگشتهاند:
- هوا سرد است، اما در کف جاده خونهای گرم بخار میکند.
- گروهان، هر چه سعی میکند روی پیکرها پا نگذارد اما گاهی نمیتواند.
- علیرضا حضرت زاد، میخواهد با جثه 17 سالهاش جنازهها را به کنار جاده حمل کند، اما نمیتواند.
- سوت خمپاره!... علیرضا از هم پاشید... دیدار به قیامت!
- از گوشهای آرپیجیزن خون میریزد.
- کسی برای کمک نمانده است.
- صدای آه و ناله فضا را پر کرده و مجروحها سعی میکنند خود را به درون شیارها و گودالها بکشند.
- دیگر هیچ کس کمک نمیخواهد، اما بانویی در معرکه به این سو و آن سو میدود.
- صحرای پر از کشته، سرهای بدون نیزه و بانویی در معرکه! چه شباهتی!
- زن باز میگردد... اذان صبح نزدیک است، تا حالا چند پیکر را غسل داده، هر چند آبی در میان نیست.
- و باز میگردد... در حالی که چادرش هنوز خاکی است.
- به مفاتیح الجنان اضافه کنید:
- آداب زیارت قدمگاه حضرت زهرا و مقتل الشهدا (معروف به شلمچه)
- توبه، تفکر، تصمیم، و سپس :
- السلام علیکم ایتها الصدیقه الشهیده فاطمة الزهراء و علی شهدائک و احبائک و رحمة الله و برکاته و انا ان شاءالله بکم لاحقون.
امضاء...!